.روایت اهالی از حادثهای که ۴۵ سال از وقوع آن میگذرد | ناگهان جمعه سیاه شد
تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۳۹۵۳۲
به گزارش همشهری آنلاین، دوباره صدای شعار انقلابیون در گوش همه آن افرادی که آن روز را دیدهاند میپیچد. در گزارش پیشرو سری به کاسبان خیابان ۱۷ شهریور زدهایم تا روایت آنها را از این حادثه بدانیم.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
کاسب ابتدای خیابان پیروزی: کوکتلمولوتوف درست میکردیمتنها ۳ مغازه ابتدایی خیابان پیروزی باقی ماندهاند و باید تا چند روز دیگر تن به تخریب برای تعریض خیابان بدهند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نمیدانم شما هم همین حس را دارید یا نه. گاهی اوقات هر روز به سر کار میرویم و درگیر روزمرگی هستیم و هیچ اتفاقی نمیافتد. دقیقاً همان روزی که حضور نداریم همه اتفاقات عالم رخ میدهد. «سید حسن محمدی» که ۶۵ سال دارد این موضوع را به خوبی درک میکند. وقتی از او درباره حادثه ۱۷ شهریور میپرسم میگوید: «آن زمان این مغازه برای پدرخانمم بود و من هم به او کمک میکردم. اما دقیقاً آن روزها به بندرعباس رفته بودم و حضور نداشتم. وقتی برگشتم تعجب کردم. باورم نمیشد همه این اتفاقات در مدتی که من نبودم رخ داده باشد.» او در باره شنیدههایش میگوید: «همه برایم تعریف میکردند چه اتفاقی افتاده است. فاجعه آنقدر عظیم بوده که برای پاک کردن خونهای ریخته شده آتشنشانی آمد و با استفاده از شیلنگ آتشنشانی خیابان را شست.» از حسن آقا میخواهم راهنماییام کند تا فردی که در آن روز حضور داشته را ببینم. او میگوید: «قدیمیها همه یا از این خیابان رفتهاند یا فوت کردهاند. تنها کسی که مانده و به نظرم خاطرات را به درستی به یاد دارد آقا تقی است. چند مغازه پایینتر برو، ساندویچی آقا تقی را میبینی.»
صاحب مغازه ساندویچفروشی : من آقا تقی، یک شاهد زندهسر ظهر است و به نسبت مغازهاش شلوغ. پسری جوان پشت پیشخوان ایستاده و سفارشها را میگیرد. چشم میاندازم و مردی سن و سالدار را نمیبینم. از جوان میپرسم: «آقا تقی اینجاست؟» میگوید: «بابا تقی؟ بله. بابا با شما کار دارند.» مردی سپید موی از پشت یخچال ظاهر میشود. از او میخواهم درباره آن روز برایمان بگوید و شرایطی که تجربه کرده است. دعوتم میکند به نشستن و حرف میزنیم. «تقی سهیل رحیم پور» می گوید: «خانم از آن روزها خیلی گذشته، اما هنوز جلوی چشمانم زنده است و به سختی میتوانم فراموش کنم. بهتر است از روز ۱۶ شهریور شروع کنم. آن زمان من این مغازه را داشتم و محله یافتآباد زندگی میکردم. حدود ساعت ۹ صبح بود که یک نفر موتورسوار آمد وسط میدان و داد زد: «مردم از سمت مسجد قبا راه افتادهاند، شما هم بپیوندید.» همه کسبه و اهالی محله جمع شدیم تا به کمک تظاهرکنندگان برویم. پلیس جلو اداره برق متفرقمان کرد. از کوچه و پسکوچه میرفتیم تا رسیدیم به دروازه شمیران. ظهر شده بود. همه در خیابان نماز جماعت به پا کردند. بعد از نماز تا میدان آزادی رفتیم. ساعت حدود ۷ عصر شده بود. در راه برگشت همه شعار میدادند: «فردا ۸ صبح، میدان ژاله.»
آقا تقی روی صندلی نشسته و همینطور که تعریف میکند چشمش به خیابان است. انگار نگاه کردن به خیابان به او در یادآوری خاطراتش کمک میکند: «صبح جمعه آمدم. در میدان تانک گذاشته بودند. نکته جالب برایم حضور بیشمار بانوان بود. ناگهان یادم آمد کارگرهایم شب را در مغازه مانده بودند و الان گیر افتادهاند. پاسبانی بود که به او «علی جاهل» میگفتیم. صدایش زدم و گفتم عین الله، رضا و ممدصارم در مغازه هستند. او توانسته بود این ۳ نفر را فراری دهد. بعداً دیدم روی کرکره مغازه جای گلوله است. اگر آنها فرار نمیکردند ممکن بود شهید شوند.»
آقا تقی ادامه میدهد: «۳ هلیکوپتر در آسمان بود که معلوم بود برای تلویزیون فیلم میگیرند. اما یکی دیگر هم آمد. به نظر میرسید هلیکوپتر ارتش است. در زمانی که مردم همه در حال شعار دادن بودند و هیچ فردی فکر نمیکرد به سمت مردم گلوله شلیک کنند. هر وقت هلیکوپتر به زمین نزدیک میشد باران گلوله بود که میبارید. تمام خیابان را خون برداشته بود. مردم زیر دست و پا میماندند. هر خونی که به زمین ریخته میشد دستهایشان را به آن آغشته میکردند و شعار میدادند.»
همه متحد بودنداین کاسب خیابان ۱۷ شهریور درباره فردای آن روز میگوید: «صبح شنبه ۱۸ شهریور آمدم در مغازه. انگار نه انگار که این خیابان چند روز پیش است. همه چیز به هم ریخته بود. ساختمانهایی که سوخته بودند. در و پنجرههایی که شکسته شده بودند. فقط خیابان شسته شده بود و اثری از خونهای به زمین ریخته شده نبود.»
خاطره خوبی که از آن روز برای آقا تقی به جا مانده اتحاد میان کسبه و اهالی محله است. او میگوید: «پرویز خان یکی از اهالی محل بود که تازه به ایران آمده بود. وقتی گاز اشکآور زدند او از روی بام خانهاش روی مردم آب میپاشید و در نهایت در خانهاش را برای پناه دادن به مردم باز کرد. هیچوقت او را از یاد نمیبرم. بعد از ظهر هم رستوران سلف سرویسی در خیابان ۱۷ شهریور بود که غذاهایش را بستهبندی کرد و در میان مردم پخش کرد.»
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۴ در تاریخ ۱۳۹۳/۰۶/۱۸
کد خبر 786300منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ۱۷ شهریور آقا تقی آن روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۳۹۵۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرونشست عمیق زمین در تقاطع خیابان کلاهدوز و قاضی طباطبایی مشهد
به گزارش خبرگزاری مهر، آتشیار حمید خدیوی اظهار کرد: عصر جمعه حادثه فرونشست زمین در تقاطع کلاهدوز و قاضی طباطبایی به مرکز فرماندهی اعلام شد و بلافاصله تیم عملیاتی از ایستگاه ۵۱ به محل حادثه اعزام شدند.
افسر نگهبان ِآتش نشانی مشهد ادامه داد: با حضور تیم عملیاتی مشخص شد فرونشست به عمق ۲ متر و ابعاد ۲ در ۲ به دلیل بارش باران و نشت از طرح اگو به زیر آسفالت اتفاق افتاده است.
وی گفت: با توجه به فرونشست عمیق و ایجاد حفره با قطر زیاد، یک طرف از بلوار کلاهدوز مسدود شد، همچنین از هر گونه تردد در این ناحیه جلوگیری به عمل ِآمد و پس از انجام عملیات رفع خطر، محل تحویل اداره آب و فاضلاب شد.
کد خبر 6089323